نبرد علیه ربا خواری

رباخواری، آسان ترین وسیله برای نابودی و بردگی کشیدن مردم جهان

سیاستمداران فراماسون و یا وابسته به استعمارگران جهانی، بوسیله وضع قوانین رباخواری، مالیات های سنگین و متفاوت و انتشار نامحدود پول، به آسانی سرمایه های مردم را به جیب اربابان بانکدار و فراماسون خود منتقل کرده و هر روز مردم را فقیرتر کرده و اربابان خود را ثروتمندتر می کنند.
این سیاست های اقتصادی بسیار کارآمد ! ، توسط سیاستمدارانی که شیفته خدمت هستند اجرا شده، با همکاری روحانیونی که فقط دغدغه دین دارند حمایت شده، با سکوت روشنفکران ادامه پیدا کرده، بهره های کمر شکنش از مردم خداجوی و همیشه در صحنه گرفته شده و سود حاصل از این سیاستهای اقتصادی و بانکداری کاملاً پاک، به جیب سرمایه داران همیشه در پشت صحنه می رود.

مسئله رباخواری در ادیان الهی
رباخواری در تمامی ادیان الهی از جمله یهودیت، مسیحیت و اسلام کاملاً ممنوع و حرام شناخته می شده است. البته بعد از تحریفاتی که در دین یهود بوجود آمد ربا خواری یا اخذ بهره از پول از غیر یهودیان اشکالی نداشت اما در دین مسیح، تا پایان قرن سیزدهم که کلیسا در اروپا حکومت می راند، رباخواری در حکم ارتداد و خروج از دین بر شمرده می شد و بشدت منع می شد. با کمال تاسف برخلاف تصور اکثریت غریب به اتفاق مردم جهان، روحانیون ادیان مختلف، چه در یهودیت، مسیحیت و اسلام، بشدت دچار فساد اخلاقی و مالی هستند و با سرمایه داران، سیاستمداران و نظامیان در فریب دادن، به بردگی کشیدن و نابودی مردم خود شریک هستند.
بطور مثال توجه کنید که رباخواری در مسیحیت، کاملاً حرام و ممنوع تلقی شده و حکمش نیز ارتداد می باشد اما صدها سال است که روحانیون بلند پایه مسیحی مانند پاپ و اسقف های اعظم، نه تنها به هیچ وجه به سیاستمدارانی که مجریان سیاست های رباخواری اربابان سرمایه داران خود هستند اعتراضی نمی کنند بلکه در این جنایت عظیم اقتصادی با آنان شریک نیز می شوند و بدین وسیله ملت های خود را به آسانی به بردگی کشیده و نابود می کنند.
این سیاست ها یا بهتر بگوییم جنایات اقتصادی نه تنها در کشورهای مسیحی و غیر مسیحی جهان اجرا می شوند، بلکه در کشورهای اسلامی نیز با شدت بسیار بیشتری دنبال می شود. جالب تر اینجاست که در هیچ دینی مانند اسلام، آنقدر احادیث و روایات و آیات الهی در منع و حرام شمردن رباخواری وجود ندارد اما بیشترین رباخواری و کسب بهره بیشتر از پول در کشورهای اسلامی می باشد.

مسئله رباخواری در دین اسلام
در دین اسلام و در احادیث بسیار و بخصوص در کتاب مقدس مسلمانان یعنی قرآن نیز آیه های بسیاری درباره حرام بودن رباخواری آمده و این عمل بشدت منع شده تا آنجا که خداوند در یکی از آیه های قرآن می فرماید : «اگر دست از رباخواری نکشید، بدانید که با خدا و رسول او به جنگ برخاسته اید …»
پیغمبر اسلام در حدیثی می فرماید : «بدترین کسب های ربا خواری است.»
حضرت علی (ع) می فرماید : «زمانی که خداوند بخواهد مردمی را نابود کند، ربا در میانشان رواج پیدا می کند، یعنی ربا موجب نابودی می گردد.»
امام صادق (ع) نیز می فرماید : «بدترین گناهان شرک به خدا و رباخواری است …« و همینطور احادیت و روایات و آیات الهی بسیاری که بر ممنوع و حرام بودن رباخواری تاکید دارند اما برای کوتاهی کلام به آنها اشاره نکردیم. [2] [1]
اما سوال بسیار مهمی را که، چه یهودیان، مسیحیان، مسلمانان و چه از دین برگشتگان باید از خود بپرسند این است که : چرا روحانیون بلند پایه در ادیان مختلف مانند یهودیت، مسیحیت و اسلام، با وجود اینکه از پایگاه اجتماعی بسیار بالایی در جامعه برخوردارند و مکررا بر اجرای دستورات دینی تاکید می کنند و توانایی جلوگیری از این جنایات اقتصادی را دارند، به هیچ وجه بر حرام بودن رباخواری اشاره ای نمی کنند و برای نجات مردم، آنان را به مخالفت با سیاستمداران و سرمایه داران بانکداری که آنان و دیگر ملت های جهان را به بردگی می کشند فرا نمی خوانند ؟ آیا آنان در این جنایات شریک نیستند ؟!

برای مثال در کشور اکثریت مسلمان ایران، چرا روحانیون و مراجع مذهبی نسبت به مسائلی از قبیل : انجام مستحبات مختلف، اجرای انواع مراسم عزاداری، محاسبه فطریه سالانه، دریافت حق امام و نذورات از مردم، دریافت حقوق و مزایای ماهانه از دست دولت و از مالیات مردم (البته روحانیون دریافت حقوق ماهیانه از دولت را جزء حقوق شهروندی خود می دانند و اما این حقوق را برای مردم قائل نیستند)، نحوه پوشش ظاهری مردم، عقب رفتن روسری دختران، (البته روحانیون برجسته هم به این نتیجه رسیده اند که برای حل مسئله حجاب باید خون ریخته شود) ، تماشا نکردن مسابقات شنا و کشتی توسط زنان، تهدید شدید اللحن درباره نمایش چهره حضرت ابوالفضل در سریال مختار (با اینکه ایشان معصوم نیستند)، گران شدن هزینه مرسولات پستی، رفتن به مستراح با پای چپ و یا بطور مثال به کوچکترین مشکلات مسلمانان در هر کشوری غیر از ایران، آنقدر حساسیت نشان می دهند و فریاد وا اسلام هایشان و اسلام در خطر است را همیشه سر می دهند، اما بر مسائل بسیار با اهمیت تری از قبیل، مسائل و مشکلات داخلی از جمله  رباخواری که با سرنوشت ملت ها گره خورده و می تواند موجبات نابودی یک ملت را فراهم کند، کوچکترین حساسیتی نشان نمی دهند ؟!
البته برخی مراجع در رساله های خود به این مسئله اشاره ای کرده اند اما عملاً هیچوقت به سیاستمداران و اربابان سرمایه دارشان اعتراضی نکرده و همراهیشان نیز می کنند، یعنی به عمل کار برآید به سخنرانی نیست.

نرخ بهره در برخی نقاط جهان
بطور مثال بهره بانکی در کشورهای اروپایی و آمریکا، کمتر از 2 درصد می باشد اما در کشور اسلامی ایران نرخ بهره بانکی بطور ظاهری 24 درصد اعلام می شود که به اعتراف رئیس جمهور منتسب محمود احمدی نژاد، بانک های کشور به دلیل عدم نظارت، با تغییر فرمول های محاسباتی، نرخ حقیقی بهره بانکی را تا 40 درصد نیز افزایش می دهند. [1]
توجه داشته باشید که در کشور غیر اسلامی ژاپن، که جزو پنج قدرت برتر اقتصادی جهان می باشد، نرخ بهره بانکی صفر درصد می باشد و این به معنی آن است که ژاپن از سیستم بانکداری بدون ربا (بانکداری اسلامی) در کشورش استفاده می کند اما در حکومت به ظاهر اسلامی ایران، بانک مرکزی و سیستم بانکی کشور، سنگین ترین بهره های بانکی را به مردم تحمیل می کنند و مردم را هر روز فقیرتر و سرمایه داران را ثروتمندتر می کنند و جالبتر اینجاست که به این سیستم، بانکداری اسلامی یا همان بانکداری بدون ربا می گویند. براستی آیا سیستم بانکداری کشور ژاپن اسلامی است یا سیستم بانکداری جمهوری اسلامی ایران ؟

………………………………………………………………………….

برای پی بردن به چگونگی تسلط بانکداران بین المللی بر مردم جهان و به بردگی کشیدن آنان، انیمیشن بسیار جالب «رویای آمریکایی» را تماشا کنید و کتاب بسیار مهم «نبرد علیه ربا خواری» نوشته «یوری لینا» و با ترجمه و مقدمه آقای کاوه دانمارکی را در پایین نیز مطالعه فرمایید.
«The American Dream» کارتونی بسیار جالب است درباره چگونگی تسلط بانکداران بین المللی بر امریکا و چگونگی به بردگی کشیدن مردم جهان

نبرد علیه رباخواری
به جرأت می‌ توان گفت که مهم‌ ترین حقیقتی که از دید ملل جهان مخفی نگه داشته شده، انحصار تولید پول، تنظیم میزان در گردش آن و نرخ بهرۀ غیر ضروری که بر آن تعلق می ‌گیرد، در دستان چند خانوادۀ ثروتمند یهودی و البته با پشتوانۀ واتیکان و ارتش سرّی آن یعنی تروریست ‌های «ژزویت» می ‌باشد.
هنوز پس از یک قرن تسلط بی چون و چرای این مافیای جنایتکار بر سرنوشت مردم جهان و ایجاد جنگ های خانمانسوز، بیماری های وحشتناک و از دو دهه گذشته ایجاد بلایای به ظاهر طبیعی مانند زلزله، آتشفشان و سونامی، رسانه ها و لشکری از مزدبگیران در خدمت این مافیا شبانه روز در جهت فریب مردم و انکار حتّی وجود جنین توطئه ای تلاش میکنند و متاسفانه اکثریت مردم جهان برای فرار از واقعیت و مسئولیت پذیری، آگاهانه و یا نا آگاهانه تسلیم دروغ های رسانه ها و سیستم آموزشی میشوند و در واقع در رویا زندگی میکنند، بسیاری شبانه روز در حال کار و مشقت هستند ولی هنوز باور نمی کنند که برده شده اند.
امروزه بردگی به کثیف ترین شکل خود که هرگز در تاریخ سابقه نداشته در جریان است و این فقط با دروغ گفتن های مکرر از طرف سیاستمداران، روشنفکران و خبرنگاران مزدور و همچنین خود فروختگان دنیای هنر و سینما میسر شده است.
با اینکه پول مهمترین مسئله در زندگی اکثر مردم جهان است، با این وصف تعداد بسیار اندکی میدانند که پول چگونه ایجاد میشود و چه کسانی آنرا کنترل میکنند، حتّی کسانی که در این رشته تحصیل کرده اند نیز از حقیقت بی خبرند و دروغ هایی که برای آنها ساخته و پرداخته شده را طوطی وار قبول می کنند. نتیجه این می شود که با هر بحران اقتصادی که همیشه نیز شبیه همدیگر میباشند قادر به تجزیه و تحلیل واقعیات در مقابل خود نمی شوند و بحران را به ندانم کاری چند نفر، بد شانسی و حتی اتفاقات غیر قابل پیش بینی نسبت میدهند.
کشورهای جهان سوم درست مانند کشورهای صنعتی توسط قشر مرفه جامعه به نابودی کشیده می شوند، از آنجائیکه این افراد در محیطی متفاوت از بقیه مردم رشد و نمو پیدا می کنند جبراً دارای احساسات خصمانه نسبت به اکثریت جامعه می باشند، فرزندان این از ما بهتران در دانشگاه های غربی از طرق مختلف جذب نیروهای فراماسونی و یا سرویس های امنیتی بیگانه می شوند و بعنوان مزدوران استعمار در کشورهای شان به قدرت می رسند و فقط نسبت به همان استعمار وفادار میمانند، زیرا میدانند که تخطی از دستورات بیگانگان یعنی از دست دادن قدرت و ثروت. در این میان روحانیون مذهبی نیز مانند اشراف و حتّی بدتر از آنها تافته جدا بافته از ملت و تشنه قدرت هستند.
برای اینکه حقیقت را برای هم میهنانم و فارسی زبان ها بشکافم کتاب بسیار مختصر و مفید یوری لینا محقق و نویسنده اهل استونی که در سوئد اقامت دارد با نام «نبرد علیه رباخواری» را ترجمه نمودم و خواندن آنرا برای همگان توصیه و تاکید میکنم. سعی نمودم خواندن آن را برای همه آسان نمایم چه کسانی که تخصص در اقتصاد دارند و چه آنهایی که فقط سواد خواندن و نوشتن دارند، بدون هیچگونه اضافه گویی، مقدمه و یا پیشگفتار.
اینکه چند خانواده اشرافی در غرب بر تمام امورات جهان مسلط شده اند به اختصار توضیح داده شده و علتش هم تسلط اینان بر پول جهان است، بانک انگلستان پس از کودتای کرومول تحت اختیار یهودیان فراماسون قرار گرفت و پس از آن با بستن مالیات بر مردم و اندوختن ثروت هنگفت به خرید تمامی جهان مشغول شدند، مردم در اروپا زمین و خانه های خود را از دست میدادند و بسیاری برای فرار از فقر و فلاکت به آمریکا مهاجرت نمودند، امّا فراماسون ها سیاست پولی با بهره را که علت اصلی فقر در جهان است را پس از جنگها و کشمش های فراوان به آمریکا نیز تحمیل نمودند، و سرانجام مالکیت بر بانک مرکزی آمریکا را نیز تصاحب کردند و چاپ و انتشار دلار را در دست گرفتند. آری حقیقت همین است، نه دولت انگلستان و نه دولت آمریکا هیچ تسلطی بر بانکهای مرکزی خود و انتشار پوند و دلار ندارند، 40 کشور از ثروتمند ترین کشورهای جهان به همین ترتیب مالکیت بانک های مرکزی و سیاست پولی خود را به بانکداران بزرگ بین المللی تحویل داده اند! چگونه چنین جنایت و خیانتی ممکن شده است؟ کتاب «نبرد با رباخواری» را که برایتان ترجمه نمودم بخوانید تا از جزئیات ماجرا مطلع شوید، که چگونه فراماسون ها با چرب نمودن سبیل عده ای از آنها برای به برده کشیدن ملت های مختلف بهره میبرند. [1]

نبرد علیه ربا خواری

وام دادن پول با بهره توسط مردانی همچون پلاتو، آریستوتل، پلوتارک، سنه سا و سیسه رو، پدران اولیه کلیسای مسیحی، اکثر پاپ ها و شوراهای کلیسا تا سال 1830 و همچنین مشاهیری مانند گوته و واگنر محکوم شده است. (اثر یوری لینا، مترجم کاوه از دانمارک)

مارتین لوتر بنیان گذار کلیسای پروتستان و بسیاری دیگر در دوران او رباخواری را محکوم نمودند. یاکوب اشتراوس سخنران آتشین مبارزه سرسختانه ای بر علیه رباخواری و عشریه براه انداخت. توماس مونترز یک نابغه انقلابی، در این راه نبوغ انقلابی – عبادی خود را با برنامه یک جنگ مقدس ترکیب نمود.
نبرد بر علیه رباخواری به دوران اولیه تمدن بشری باز می گردد. از دوران سومر تا به امروز، انسان های صالح بر علیه این عامل نیروهای اهریمنی تلاش نمودند. بهره گرفتن توسط فلاسفه یونان محکوم شده بود. پول چیزی مرده محسوب میشد و چیزی که مرده نمی تواند رشد نماید. آریستوتل در کتاب «سیاست» نوشت : «منفورترین چیز و با دلایل متعدد ربا خواری است که از خود پول سودی حاصل می کند و نه از راه طبیعی شیئ برآمده از آن. چون پول قرار بود برای معاوضه مورد استفاده قرار گیرد و نه اینکه توسط بهره افزایش یابد … از میان همه راه های ثروتمند شدن رباخواری غیرطبیعی ترین آنهاست. تا اواخر قرون وسطی بهره گرفتن برای مسیحیان قدغن بود، بهره گرفتن هم ردیف قتل و سرقت محسوب می شد.»
مارتین لوتر با صراحت گفت : «همه نزول خواران دزد هستند و جایشان پارو زدن در گالوها می باشد» هر کس که پول قرض می داد و بهره ای بیش از 5 یا 6 درصد می گرفت نزول خوار محسوب می شد. در قرون وسطی فقط یهودیان مجاز به قرض دادن پول با بهره بودند. در کتاب عهد قدیم یک یهودی مجاز به بهره گرفتن از برادرش نبود. اما غیر یهودی برادرش محسوب نمی شد و برای یهودیان افراطی غارت کردن موضوع ناشناخته ای نبود.
در بابل میزان بهره برای پول 30 درصد و برای گندم 50 درصد بود. در آسور هیچ حدی برای بهره وجود نداشت. کشاورزان اغلب آنقدر در قرض فرو می رفتند که خود و خانواده شان در گرسنگی بسر می بردند. در شهر اوروک در سومر دو برادر زندگی می کردند که پول با بهره قرض می دادند. وقتی قرض گیرنده دیگر قادر به پرداخت بدهی خود نبود و خانه و زمین خود را از دست می داد مجبور بود مجانی برای دو برادر کار کند، این برده را به کارفرماهای دیگر هم قرض می دادند. این مثالی کلاسیک از بردگی اقتصادی است.
تقریباً 3700 سال پیش حاکم بابل، همورابی در قانونی که ارائه کرد بهره گرفتن از بهره را قدغن نمود، یعنی قرض گیرنده علاوه بر پرداخت مبلغ قرض گرفته میبایست به همان مقدار جنس یا پول پرداخت می کرد. هرکس از این امر سرپیچی می نمود بشدت مجازات می شد، هر چند که اندکی این قانون را رعایت نمودند. 282 سنگ نبشته همورابی در سال 1901 در شوش ایلام باستان کشف شد.
تیبریوس کراسوس امپراطور روم در سال 133 قبل از میلاد سعی نمود قدرت دلالان پول را از طریق قوانینی بر علیه رباخواری و همچنین محدود کردن مالکیت زمین به حداکثر 600 هکتار برای هر خانواده کاهش دهد. او در همان سال به قتل رسید.
در 48 سال قبل از میلاد ژولیوس سزار حق ضرب کردن سکه را از دلالان پول سلب نمود و خودش به اینکار مبادرت نمود. با پول هنگفتی که در اختیار داشت توانست ساختمان های متعددی بنا کند. مردم عادی سزار را برای نقش او در دسترس گذاشتن پول فراوان تحسین می نمودند. پس از به قتل رسیدن او میزان پول در گردش 90 درصد کاهش یافت، مالیات به عرش اعلا رسید. در نتیجه مردم زمین و خانه های شان را از دست دادند. بدگویی از سزار تا به امروز نیز ادامه دارد. (توسط رسانه ها و تعلیمات رسمی تحت کنترل یهودیان- م)
پس از به اصطلاح انقلاب فرانسه استفاده از پول کاغذی گسترش یافت. تجّار طلا شروع به کلاه برداری های اقتصادی نمودند تا قدرت بیشتری کسب نمایند. مخفیانه مقداری از طلایی را که نزد آنها پس انداز شده بود را قرض می دادند و سود حاصل از این وام غیرقانونی را برای خود نگه می داشتند. تجار طلا سپس بیش از مقداری که طلا داشتند پول چاپ می کردند و با قرض دادن آن بهره می گرفتند. بسرعت این کلاه برداران پول، 10 برابر طلایی که نزد آنها بود پول قرض می دادند، این خیانت در امانت در تمام دنیایی که فراماسون ها نفوذ داشتند امری عادی شد. بانک های امریکایی اجازه دارند 10 برابر پولی که در اختیار دارند وام دهند، این بدین معناست که بهره در واقع 80 درصد است و نه 8 درصدی که رسماً اعلام می شود. بانکداران فراماسون از هیچ، پول تولید می کنند و ما را مجبور می نمایند تا برای آن بهره پرداخت کنیم.
پرایر دو زایون (فرقه ای از فراماسونری – م) با پشتوانه دلالان پول، مهمتر از همه خاخام پرتغالی منسه بن اسرائیل، کسی که در هلند زندگی می کرد و آنتونیو فرناندز موزز کارواجال، شورش سال 1642 را که توسط کرومول رهبری می شد را شروع نمودند، که به نوبه خود در سال 1642 منجر به تشکیل اولین جمهوری در انگلستان شد. در سال 1643 گروه بزرگی از ثروتمندان یهودی به انگلستان آمدند. آنها با سفیر پرتغال در لندن، آنتونیو دوسوزا یک یهودی مخفی که آنها را مارانو می نامند ملاقات نمودند و در مورد مهاجرت بیشتر یهودیان تبادل نظر نمودند، تمامی عملیات آنها با کارواجال هماهنگی می شد، کرومول با برکنار نمودن و اعدام چارلز اول در سال 1649 ، در سال 1653 خود را دیکتاتور نامید، کرومول تشنه به خون و خصم گسترش فرهنگ گردید. اجازه داد تا دلالان پول قدرت اقتصادی شان مستحکم گردد. در زیر حکومت ارتجاعی کرومول، موزیک و دیگر فعالیتهای فرهنگی ممنوع گردید و حتی لباسهای رنگی قدغن شد.
در نوامبر 1688 پادشاه کاتولیک انگلستان با یک اشغال گری بخوبی طراحی شده و با پشتیبانی مالی یهودیان ارباب پول در آمستردام و به رهبری «پرایر دو زایون» و «انجمن نارنجی» سرنگون شد. پادشاه به فرانسه تبعید شد و در فوریه 1689 ویلیام از منطقه اورنج، پرنس ناسائو، بوسیله یک کودتا که بعدها بعنوان انقلاب باشکوه معرفی شد بر تخت سلطنت انگلستان نشانده شد. حتی مورخین رسمی نیز تایید می کنند که مردم هیچ نقشی در این تحول نداشتند.
انگلستان پس از 50 سال جنگ با فرانسه و هلند وضعیت بدی داشت و شاه جدید، ویلیام سوم (از اورنج)، از چند بانکدار قدرتمند تقاضای کمک نمود. آنها وامی به میزان 1.25 میلیون پوند برای حکومت انگلستان فراهم نمودند اما فقط 750.000 پوند تحویل دادند. شرایط وام بدین گونه بود : اسامی وام دهندگان نمی باید افشا شود و حق بنا کردن بانک انگلستان برای این اشخاص تضمین شود، مدیران این بانک اجازه یافتند که یک ذخیره طلا ایجاد کنند که براساس آن قادر باشند که در مقابل هر پوند طلائی که نزد آنها سپرده می شود 10 پوند وام صادر نمایند. آنها همچنین اجازه یافتند که بدهی ملّی را تحکیم نمایند و پرداخت سالیانه آن و بهره اش را از طریق مالیات بستن مستقیم بر مردم تضمین نمایند.
بانک انگلستان متعلق به بخش خصوصی با کنترل کامل بر روی پول رایج (اجازه انتشار پول) در سال 1694 تاسیس شد. قرض دادن با ربا توانست به میزان وسیع تری ادامه یابد. اینچنین مردم انگلستان متحمل قرضه مالی هنگفتی شدند. مالیات می باید افزایش پیدا می کرد و قیمت ها 2 برابر می شد. برای بانکداران فراماسون لازم بود که حق انحصاری انتشار پول را در اختیار داشته باشند. بدین صورت قادر بودند استفاده هنگفتی ببرند و همچنین کنترل تحولات سیاسی را در اختیار داشته باشند.
بانک انگلستان اجازه یافت 10 برابر پولی که نزد او بصورت تضمین وجود دارد قرض دهد. با 5 درصد بهره فقط 2 سال طول کشید تا بانک به اندازه تضمینی که نزد آن وجود دارد درآمد کسب کند.
در سال 1698 قرضه مالی از 1.25 میلیون پوند به 16 میلیون رسید. در سال 1815 این مبلغ 885 میلیون بود و در 1945 به 22.5 میلیارد افزایش یافت. در سال 1995 قرضه ملّی به 300 میلیون پوند رسید که برابر 45 درصد درآمد سرانه ملّی بود.
حتّی کمیته مک میلان که در سال 1929 تشکیل شد نتوانست مشخص نماید چه کسی بر بانک انگلستان تسلط دارد. تنها یک نام به بیرون درز نمود : «روچیلد«. شروع تمام جنگ های بزرگ و پشتوانه مالی آنها توسط اختلاط مالی نشأت گرفته از خانواده بانکدار روچیلد بوقوع پیوسته اند.
در هلند جمعیت های مخفی توانستند در سال 1906 یک بانک مرکزی ایجاد نمایند. 40 بانک مرکزی از مهمترین بانک های مرکزی جهان به شیوه بانک مرکزی انگلیس تاسیس شدند. بدین صورت بانکداران ماسونی کنترل توسعه دراز مدت در جهان را با شیوه وام بهره دار بدست گرفتند، بانک مرکزی بعنوان واسطه، سیاستمداران بعنوان بازیچه و مردم مانند بیسوادهای برده شده. بانک های تحت کنترل فراماسون ها بدین صورت می توانند بر امور سیاسی مسلط شوند در حالیکه اعمال آنها قابل رویت نیست. مردم انگلیس قدرت این فراماسون های نامرئی را با پرداخت مالیات در طی سه قرن مستحکم نمودند. بانک های مرکزی می بایست اقتصاد را متعادل نمایند اما در واقع کاملاً متفاوت عمل می کنند.
بنیامین فرانکلین در مورد مستعمره های بریتانیا در آمریکای شمالی در سال 1750 چنین نوشت : «هیچ جا بر رو زمین نمی توان مردمی خوشحال تر و مرفه تر پیدا نمود» او توضیح می دهد که علت این امر اینست که «ما در مستعمرات پول مان را خودمان می سازیم» اسمش «سفته مستعمراتی» می باشد. او در ادامه توضیح می دهد که «با انتشار پول خودمان ما می توانیم قدرت خرید آن را کنترل نمائیم و ما مجبور نیستیم بهره ای به کسی پرداخت نماییم«.
در این مستعمرات بریتانیا در نیوانگلند ثروتی موجود است که دقیقا نقطه مقابل فقر و فلاکت موجود در انگلستان می باشد. پول به اندازه کافی موجود بود و کاملاً بدون هیچ گونه بهره ای.
وقتی بانکداران فراماسون در انگلستان سخنرانی فرانکلین را در پارلمان انگلستان شنیدند، اطمینان حاصل نمودند که پارلمان، مستعمرات را قدغن نماید که از سیستم مالی خودشان استفاده نماید و در عوض خواستار این شد که آنها از پول با بهره بصورت طلا یا نقره استفاده کنند. تنها یک مقدار ناکافی از این پول در دسترس گذاشته شد. عرضه پول به نصف کاهش یافت و مستعمرات مجبور شدند تا پول را از بانک انگلستان قرض بگیرند و نتیجه این شد که بهره اوج گرفت و قیمت ها افزایش پیدا کردند و در عرض یکسال خیابان ها پر از مردم بیکار شد.
در کتاب درسی آمریکایی ها دلیل ارائه شده برای بروز جنگ انقلابی، مالیات چایی عنوان شده، در حالیکه به عقیده فرانکلین «مستعمرات با رضایت خاطر، آن مالیات کوچک را تحمل می نمودند که 2% بر چایی و دیگر محصولات بود، اگر انگلستان پول مستعمرات را از آنها نمی گرفت که موجب بیکاری و نارضایتی شده بود«. نتیجه سلطه بانک انگلستان بر پارلمان انگلیس، فقر دهشتناک در امریکا بود. وقتی چنین وضعیتی ایجاد شد مردم را برای جنگ آماده نمودن آسان شد، کاری که فراماسون ها با کمال میل به آن پرداختند. آنها پایگاهی امن برای فعالیت های جهانی خود می خواستند.
در میان مردانی که قانون اساسی 1787 را تنظیم نمودند کسانی بودند که اعتقاد داشتند می باید در مقابل تخلیه مالی بانکداران بین المللی، کشور خود را محافظت نمایند. از این رو در ماده اول قسمت هشتم از قانون اساسی می گوید : «پارلمان می باید قدرت انتشار پول و تنظیم بهای آن را داشته باشد …«.
الکساندر همیلتون، یک فراماسون و وزیر اقتصاد دولت جرج واشنگتن و همچنین مامور سرمایه داران بین المللی، دستور تاسیس یک بانک متحد، متعلق به بخش خصوصی و معرفی رسمی پول بهره دار را صادر نمود. استدلال او بسیار ساده بود : «یک بدهی ملی محدود برای یک ملت برکت خواهد بود ! «، او مطرح نمود که بسیار خطرناک است که یک دولت پولش را خودش منتشر نماید.
بدین صورت ایالات متحده اولین بانک مرکزی خود را در سال 1791 متحمل شد. آن متعلق به بخش خصوصی بود ولی قرارداد آن فقط برای 20 سال بود و وقتی به انقضا رسید تمدید نشد. اندروجکسون به این واقعیت اشاره نمود که قانون اساسی حق انتشار پول را به مجلس داده اما این حق را به دیگران نداده است.
ریچارد بوسن مورخ برملا نمود که ناتان روچیلد فراماسون، کسی که در سال 1806 بانک خود را در لندن تاسیس نمود و کسی که بخشی از جنگ های ناپلئونی را از طریق بانک انگلستان تامین کرده بود، متعاقباً یک اولتیماتوم صادر نمود «یا قرارداد تمدید می شود و یا اینکه جنگ خواهد شد«. جکسون بانکداران ماسون را یک مشت دزد نامید و قول داد تا نابودشان کند. روچیلد دستور خود را صادر نمود : «باید درسی به این آمریکایی های گستاخ داده شود، مجبورشان کنید که به موقعیت استعماری بازگردند«.
دولت انگلیس شروع به محدود نمودن تجارت دریایی آمریکا نمود و از توسعه یافتن آمریکا در کانادا ممانعت نمود. رئیس جمهور جیمز مدیسون در سال 1812 چاره ای نداشت بجز اینکه به مجلس اجازه دهد که به انگلستان اعلام جنگ کند. هدف رهبر فراماسون ها، روچیلد، این بود که کشور را به چنان فقری برسانند که آمریکایی ها مجبور شوند درخواست کمک مالی نمایند. اگرچه انگلستان در بدست آوردن مستعمرات خود شکست خورد، ولی آمریکا هم در اشغال کردن کانادا ناکام ماند. جنگ در واقع در سال 1814 در گرفت.
بسیاری جان خود را از دست دادند، اما روچیلد نتوانست اینبار پیروز شود. در حین ریاست جمهوری اندروجکسون در سال 1836 قرارداد مجدد بانک مرکزی دوباره موقوف شد، با اینکه او استاد اعظم فراماسونری در تنسی بود. بانک مرکزی دوباره منسوخ شد.
با این وجود بانکداران اروپایی و ماموران امریکایی آنها موفق شدند کنترل فوق العاده ای بر سیستم پولی آمریکا بدست آورند. گوستاو مایر در کتاب خود، تاریخ ثروت عظیم آمریکا تایید می کند که : «در زیر ظاهر قضیه، روچیلدها با دیکته کردن قوانین مالی آمریکا برای یک مدت طولانی دارای نفوذ مستقیم بودند، سوابق حقوقی نشان می دهند که آنها کنترل بانک قدیمی ایالات متحده را در اختیار داشتند.» در کتاب های تاریخ آمریکا هیچ چیزی در مورد نقش بانک ها در اولین و دومین جنگ های استقلال آمریکا نوشته نشده است، نه حتی در مورد پول بدون بدهی «پشت سبز» که آبراهام لینکلن انتشار داده بود. وجود آنها فقط در برخی از دایره المعارف ها تایید شده است.
برای تامین جنگ داخلی آمریکا که در آپریل 1861 آغاز شد، آبراهام لینکلن مجبور شد از حق کنگره برای انتشار پول خود استفاده نماید. بین سالهای 1862 تا 1864 ، 450 میلیون پول بدون بهره «پشت سبز» چاپ شد. لینکلن برای انتخاب دوباره در سال 1864 قول داد که به محض پایان جنگ، نبرد با بانکها را آغاز نماید. لرد گوشن، نماینده دنیای سرمایه داری، در تامیز لندن چنین نوشت : «اگر این سیاست مالی دائمی شود، دولت می تواند بدون هیچ گونه هزینه ای پولی را که لازم دارد بدست آورد. می تواند بدهی خود را بپردازد و وام هایش را بدون بدهی بازپرداخت نماید، برای تجارت به اندازه کافی پول خواهد داشت. به اندازه ای دارای سلامت مالی خواهد شد که در تاریخ سابقه ندارد. اگر ما این دولت را سرنگون نکنیم، آن ما را سرنگون خواهد کرد.»
جنگ داخلی در 9 آپریل 1865 به پایان رسید و فراماسونری جهانی مشغول از میان برداشتن آبراهام لینکلن شد.
قتل لینکلن توسط جان ویلکس بوت، یک فراماسون 33 درجه در 15 آپریل 1865 در واشنگتن و تنها 6 روز پس از پایان جنگ داخلی به انجام رسید. ایزولا فورستر نوه بوت (قاتل لینکلن) در کتاب خود «این عمل دیوانه وار» (1937) نوشت که بوت به لژ شوالیه های دایره طلائی تعلق داشت و همچنین به جنبش «انقلابیون» آمریکای جوان جوزپه ماتزینی. ایزولا فورستر نقش فراماسون ها در قتل رئیس جمهور را با جزئیات بر ملا نمود. بوت هم بسرعت به قتل رسید.
اسم ذکر شده در بالا یعنی شوالیه های دایره طلایی که در قتل نقش داشتند، در روزنامه ها شروع به ظاهر شدن نمود، از این جهت فراماسون معروف آلبرت پایک در سال 1866 تصمیم به تعویض این نام به «کوک لوس کلان» نمود، «کوک لوس» در یونانی به معنی دایره می باشد.
پس از نابودی لینکلن، اوضاع «عادی» شد. مقدار پول در گردش، که در 1866 به 1.9 میلیارد دلار رسیده بود یعنی 50.46 $ به ازای هر نفر، در 1876 به 605 میلیون دلار کاهش یافت یعنی 14.60 $ به ازای هر نفر.
در نتیجه در عرض 10 سال 56.446 ورشکستگی رخ داد و نزدیک 2 میلیارد دلار از بین رفت. در سال 1887 بانکداران ماسونی پول در گردش را به 6.67 $ بازای هر نفر کاهش دادند. نویسنده ایرلندی مارگریت کندی در کتاب «پول بدون بهره و تورم» نوشت که همیشه وقتی میزان پول در گردش کاهش می یابد، نرخ بهره افزایش می یابد. این بنوبه خود منجر به ورشکستگی های فراوان و گسترش بیکاری می شود.
در کتاب درسی آمریکاییان ادعا شده است که بسیار خوب شد که ویلیام جنینگز برایان کاندیدای حزب دمکرات در سال 1896 انتخاب نشد، چون او مخالف پول بر مبنای طلا و «پول سالم» که بانکها صادر می کنند بود (این همان پولی است که بدهی ایجاد می کند). برایان در سخنرانی «صلیب طلا» که در مجمع حزب دمکرات در جولای 1896 در شیکاگو ایراد نمود توضیح داد که : «وقتی ما پولی را که قانون اساسی عنوان نموده دوباره ایجاد کنیم، انجام تمامی دیگر رفرم های مورد لزوم ممکن خواهد شد و تا وقتی چنین عملی صورت نگیرد هیچ رفرمی به درستی به تحقق نخواهد رسید.»
بریان انتخاب نشد و 17 سال بعد در سال 1913، پارلمان لایحه ای را تصویب نمود (که توسط رئیس جمهور فراماسون، ودرو ویلسون به پارلمان پیشنهاد شد) و حق پارلمان برای انتشار پول را از این نهاد گرفته و این حق را به سیستم مالی «فدرال رزرو» تفویض نمود.
نماینده پارلمان چالز لیندبرگ پدر معروف هوانوردی، در این مورد چنین گفت : «وقتی پرزیدنت آن را امضا نماید، دولت نامرئی دلالان پول قانونی خواهد شد. بدترین جنایت قانونی قرن، یک واقعیت است، به روز تقاص نهائی فقط چند سالی مانده.»
مردی که رل بسیار مهمی در ایجاد دوباره بانک مرکزی برای ایالات متحده بازی نمود پل واربورگ بود. او یک مهاجر آلمانی بود که همراه برادرش فلیکس وارد آمریکا شد، هر دو برادر در بانک کون لوب و شرکا شریک شدند که توسط یاکوب شیف ایلومیناتی رهبری می شد، کسی که به «بنای برث» (یکی از مافیاهای یهود – م) تعلق داشت. واربورگ ها توسط نلسون آلدریچ (که بعد پدربزرگ نلسون و دیوید راکفلر شد) حمایت می شدند که در مجلس سنای جان پیرپوینت مورگان به کار چاق کن معروف بود. خانواده (ساموئل موزز) دل برانکو در 1559 از ایتالیا به آلمان کوچ نمودند و اسم خود را به واربورگ تغییر دادند. در سال 1798 این خانواده بانک ام.ام. واربورگ و شرکا را تاسیس نمودند.

پل واربورگ (سمت چپ) در 1868 در آلمان متولد شد، به قصد «انجام رفرم سیستم مالی» به آمریکا رفت. در 1895، با دختر سرمایه دار معروف آقای لوب ازدواج کرد. یاکوب شیف (در وسط) همچنین با یکی از دخترهای لوب ازدواج نمود. نام سناتور نلسون آلدریچ (سمت راست) سالها قبل مترادف بود با قدرت پول. آلدریچ، رهبر تعرفه بندی کردن و مسائل مالی بود. ایم سه تن مهمترین نمایندگان رباخواری سازمان یافته در دوران خود بودند.
فردریک لوئیس آلن در سال 1949 چنین نتیجه گیری نمود که : شوک مالی سال 1907 توسط بانکدار ماسونی جی.پی. مورگان ایجاد شد. این بعنوان بهانه ای برای نشان دادن اینکه یک نیاز برای سیستم بانک مرکزی وجود دارد استفاده می شد.
فرانک واندرلیپ، شخصی که برای راکفلر کار می کرد در خاطرات خود تایید کرد که : «فکر نمی کنم که مبالغه کرده باشم در گفتن اینکه دیدار سری ما در جزیره جکیل در واقع آغاز چیزی بود که در نهایت سیستم فدرال رزرو شد.» در حین دیدار معروف در جزیره جکیل که در اواخر سال 1910 صورت گرفت، پل واربورگ تصریح نمود که استفاده از اصطلاح «بانک مرکزی» با توجه به شرایط موجود خودداری شود. تصمیم گرفته شد که پروژه را بصورت «سیستم رزرو منطقه ای» معرفی نمایند.
اطمینان حاصل نمودند که کاندیدای مورد نظر مورگان، توماس ودرو ویلسون فراماسون بعنوان رئیس جمهور انتخاب شود. مبارزه انتخاباتی او توسط یاکوب شیف، برنارد باروخ، هنری مورگنتو، ناشر نیویورک تایمز، آدولف اوچس و دیگر سرمایه داران قدرتمند یهودی و فراماسون تامین مالی شد. فراماسون بلند پایه ادوارد مندل هاوس، به اعتقاد بسیاری از مورخین رئیس جمهور «واقعی» ایالات متحده در زمان دولت ویلسون شناخته شده از جمله در زمان فلیپ درو : مدیر (1912) که بصورت ناشناس منتشر شد، یک گذار به مالیات بر درآمد مترقی و بانک مرکزی مطرح شد. این نیازمندی ها از برنامه پنج مرحله ای ایلومیناتی ها شناخته شده بود. هاوس موافق تشکیل یک حکومت جهانی بود با الهام گرفتن از سوسیالیسمی که مارکس در آرزویش بود. برای تحقق آن او حاضر بود از حقه های سیاسی استفاده نماید. لایحه فدرال رزرو در شب 22 دسامبر 1913 معرفی شد، هنگامیکه اکثر نمایندگان کنگره در خواب بودند (و بسیاری در تعطیلات کریسمس بسر میبردند – م). در همان روز لایحه مزبور با عجله به تصویب خانه نمایندگان و مجلس سنا رسید، پرزیدنت ویلسون لایحه تصویب شده فدرال رزرو را امضا نموده و کنترل بر عرضه پول را از کنگره به بانکداران فراماسون تفویض کرد، 4 بار قبل از آن مردم آمریکا توانستند از شر بانک مرکزی خلاص شوند اما نه برای پنجمین بار.

قانون فدرال رزرو بعنوان پیروزی دموکراسی بر تراست های پول مورد ستایش قرار گرفت !!! که برخلاف واقعیت است. پل واربورگ بلافاصله شروع به کار در فدرال رزرو نمود، آن هم با دستمزدی بسیار کمتر که بعنوان یک بانکدار دریافت می نمود. نه رئیس جمهور، نه نمایندگان کنگره و نه حتی وزیر خزانه داری هیچگونه تسلطی بر فدرال رزرو ندارند.
سیستم فدرال رزرو در واقع یک کارتل متشکل از 13 بانک خصوصی بزرگ می باشد که از میان آنها بانک نیویورک مهمترین آنهاست. پرزیدنت ویلسون اجازه داد که قرضه ملی از یک میلیارد دلار به 455 میلیارد دلار برسد. بهره به رتبه سوم در مصرف بودجه کشور رسید ! .
ایالات متحده تا 4 تریلیون دلار از بانک های خصوصی متعدد قرض گرفت. در همان سال کسر بودجه 285 میلیارد دلار بود. در 1991 دو میلیون آمریکایی دیگر به عنوان فقیر به ثبت رسیدند. قرضه ملی کمی پایین تر از یک تریلیون دلار در سال 1980 بود، در 1995 5 تریلیون بود. 32.9 میلیون آمریکایی که در سال 2002 در فقر زندگی می کردند 1.3 میلیون بیشتر از سال 2001 بودند. میلتون فرایدمن اقتصاددان معروف معتقد است که سقوط اقتصادی سال 1929 بخاطر خودداری فدرال رزرو از خریدن اوراق قرضه مالی دولتی بوجود آمد که پول نقد زیادی در اختیار بانک ها قرار می داد، بنابر این باعث سقوط پول شد که در نتیجه بحران مالی بسیار عمیقی را موجب گشت.

از سال 1810 فراماسون ها در اروپا شروع به برپایی انقلابات سوسیالیستی نمودند. بخصوص وضعیت بد گورنسی یکی از جزایر کانال در سال 1815 بود. کمتر از نصف مساحت جرسی دارای آب و هوای ملایم و مرطوب و خاک حاصلخیز، مردم پولی برای خرید مایحتاج نداشتند، تولید متوقف شد و کارگران بیکار. ورشکستگی نزدیک بود چون مالیات به انگلستان و بهره به اعتبار دهندگان قابل پرداخت نبود، هیچ وام جدیدی پرداخت نشد، وضعیت بسیار ناامید کننده بود و مردم شروع به ترک جزیره و مهاجرت به استرالیا نمودند.
در 1815 گورنسی نیاز به یک ساختمان بعنوان بازار داشت اما پولی در میان نبود. سپس شخصی پیشنهاد نمود که جزیره می باید از حق تاریخی خود برای انتشار پول بدون بهره استفاده نماید، در آغاز این پیشنهاد رد شد، اما چون سریعاً نیاز به 5000 پوند داشتند و فقط 1000 پوند در اختیار داشتند، بالیف دانیل در 1816 تصمیم گرفت 4000 پوند در قطع یک پوندی و بدون بهره بعنوان پول حکومت گورنسی منتشر نماید. این علاوه بر پوند انگلیسی رایج در جزیره بود که توسط دو بانک در گردش بود.
کار برای ساختن بازار شروع شد، همه چیز با پول جدید پرداخت می شد. وقتی ساختمان بازار تمام شد، خریداران آمدند و تجارت بهتر از آنچه پیش بینی می شد بود. در 1822 پول ساخت بازار پرداخت شد و 4000 پوند یک پوندی را نابود کردند. اولین پروژه با پول جدید چنان موفقیت آمیز بود که بزودی پروژه های دیگری دنبال شد. بعد یک جاده جدید مورد نیاز بود، کاشی، سنگ و کارگر فراوان موجود بود اما پولی برای پرداخت وجود نداشت. حکومت به ارزش 55000 پوند پول منتشر نمود که برای پرداخت بازسازی بازار، یک مدرسه جدید و سپس چند مدرسه دیگر بکار رفت. تمام محیط اطراف بازار نوسازی شد و چندین ساختمان عمومی ساخته شد، همینطور جاده ها را عریض نمودند. یک بندر جدید بنا شد و به همراه آن بهترین جاده جدید اروپا و یک مجرای فاضلاب نیز ساخته شد. همه این کارها اشتغال ایجاد نمود و وضعیت اقتصادی بهبود یافت.
در سال 1827 دولیسله بروک (نام دیگر گورنسی – م) قادر بود از توسعه صحبت نماید و تحسین بازدید کنندگان را برانگیزد و موجب شادی، سلامت و رفاه ساکنانش شود. اوضاع مسلماً بسیار بهتر از 1815 بود. این بسیار مهم است که ورشکستگی مالی بزرگ (که سراسر جهان را فراگرفته بود – م) هیچ گونه مشکلی برای گورنسی ایجاد نکرد. هیچ بیکاری وجود نداشت و مالیات بر درآمد، 10 پنس بر هر پوند بود و اوضاع حتی بهتر شد. واردات آرد گران قیمت انگلیس کاهش یافت. پول در گردش هرگز از 60000 پوند فراتر نرفت. جزیره گورنسی به یک مجموعه رو به پیشرفت تبدیل گشت، اما فراماسون ها از این بهشت متنفر بودند، برای ترس از اینکه این ایده به دیگر نقاط اروپا سرایت نماید. در آن صورت دیگر قادر نبودند به پروژه نابود سازی خود ادامه دهند.
در 1830 بانک ها با اشباع نمودن جزیره با اسکناس های خود، ضد حمله خود را آغاز نمودند. بانکداران فینکلشتین و شرکا از لندن اولین شعبه را در جزیره افتتاح نمودند. از آنجا شروع به پروپاگاند برای «پول بهتر» یا «پول واقعی» نمودند. مردم این مزخرف را باور نمودند، نتیجه اش کم شدن پول و درخواست های وام در بانک ها شد. دولیسله بروک به مانند یک شیر برای نجات اقتصاد سالم و استاندارد بالای زندگی جزیره نبرد نمودند ولی نتیجه ای نداشت. نقشه پنهانی و کار تضعیف فراماسون ها اقتصاد جزیره را در اختیار بانک ها و استعمار آنها قرار داد.
مثال گورنسی از 1816 تا 1837 خودش گویای واقعیت است. ما نیازی به اقتصاد ماسونی نداریم و بسیار بهتر می توانیم زندگی کنیم. اما تلاش برای رهایی از بهره بزرگترین جنایت محسوب می شود. تا سال 1837، 55000 پوند با هدف اصلی انجام پروژه های محلی مانند موج شکن، جاده ها، یک بازار جدید، یک کلیسا و یک کالج توسط دولت منتشر و در گردش گذاشته شد. این 55000 پوند پول رایج را به بیش از دو برابر رساند، اما تورمی وجود نداشت.
در 1914، در حالیکه انگلستان عرضه پول خود را محدود نمود، گورنسی بیشتر انتشار داد. 140.000 پوند دیگر در مدت 4 سال. تا سال 1958، بیش از 500.000 پوند از پول بدون بهره در گورنسی در چرخش بود و هنوز از تورم خبری نبود.
در 1990، بطور کل 6.5 میلیون پوند پول بدون بهره در گردش بود. هیچ گونه بدهی های عمومی وجود نداشت بر عکس بقیه نقاط انگلستان که علاوه بر بدهی های عمومی، بدهی های جنگی اش را هم می پرداخت و هنوز در همه جای گورنسی رفاه بسیار مشهود بود.
این چیز جدیدی نبود. در سال 1793 لیورپول دچار مشکل فوق العاده جریان نقدی شد که با یک عمل پارلمان و خلق نمودن از هیچ 300.000 پوند پول غیر قابل باز پرداخت، مشکل را حل نمود، پول برای انجام خدمات عمومی مورد استفاده قرار گرفت، با منفعت بزرگی برای شهر و مردم آن. این انتشار پول توسط شرکت سهامی لیورپول موجب سبک شدن بحران بدهی موجود شد.
در 30 جون 1934، مجله لندن «بریتانیای جدید» بیانیه ای را از فراماسون و نخست وزیر سابق انگلیس دیوید لوید جرج منتشر نمود : «بریتانیای کبیر یک برده تحت نفوذ قدرت های مالی بین المللی می باشد.»
بانکداران ماسونی در حین 25 سال گذشته به دولت های کشورهای صنعتی جهان پول قرض داده اند که باز پرداخت این بدهی های عظیم برایشان سخت تر و سخت تر می شود. بخش خصوصی دقیقاً به همان اندازه ثروتمند تر شده است. این قدرت پولی، دارای پول کافی برای متوقف نمودن هر سیاستمدار سخت گیری است. سیاستمداران مردمی منتخب، دیگر هیچ وسیله ای برای انجام سیاست هایی که آرزویش را دارند نیستند. تا موقعی که بدهی ها پرداخت نشده، نمی توانند قدرت خود را پس بگیرند. با هر دلاری که قرض گرفته می شود، سیاستمداران قدرت بیشتری را از دست می دهند. کشورهای در حال توسعه در وضعیت بدتری قرار دارند. آنها حتی قادر به پرداخت بهره وام هایشان نیستند.
در طول سالهای 1982-1990 بانک های کشورهای صنعتی 1.345 تریلیون دلار بابت بهره و کامزد از کشورهای فقیر دریافت نمودند.
اقتصاددان آرژانتینی – آلمانی سیلویو گسل آرزومند بود که «پول بدون بهره» را مرسوم کند. ماگریت کندی در کتاب خود بنام «بهره و تورم پول آزاد» نشان می دهد که چگونه تئوری اقتصاد آزاد گسل در دهه 1930 موجب تلاش هایی با پول بدون بهره در چندین کشور شد، از جمله آلمان، سوئیس، اسپانیا، و ایالات متحده. مخصوصاً مدلی که در شهر کوچک ورگل در اتریش مورد استفاده قرار گرفت بسیار موفقیت آمیز بود. در 1932 ایده های مطرح شده در کتاب گسل «نظم اقتصاد طبیعی» (منتشر شده در 1916) مرسوم شد. در آگوست 1932 شورای شهر ورگل اسکناس خودشان را به بهای 32.000 شلینگ انتشار دادند و آن را «اسناد رسمی کار» نامیدند. به پشتوانه معادل موجودی شلینگ در بانک، شهر ابتدا 12.600 «اسناد رسمی کار» در گردش گذاشت. بهای استفاده از پول 1 درصد در ماه بود. این بها توسط شخصی که اسکناس را صاحب بود در آخر ماه بصورت یک تمبر که بر پشت اسکناس چسبانده می شد پرداخت می گشت، شهر دستمزد ها و مصالح ساختمانی را با این پول پرداخت نمود. یک پیست اسکی ساخته شد، خیابان ها بازسازی شدند و همینطور سیستم کانال ها. چندین پل ساختند، جاده ها و خدمات عمومی را بهبود بخشیدند، حقوق و مصالح را با این پول پرداخت نمودند که مورد قبول قصاب، کفاش، نانوا و هر کس دیگری بود. بهای کوچکی که پرداخت می شد همه را مجبور می کرد که این پول را در گردش بگذارند بجای اینکه از پول شلینگ استفاده کنند. در عرض یکسال 32.000 «اسناد رسمی کار» در 463 بار در گردش قرار گرفت و بدین صورت مبادله کالا و خدمات را به ارزش 14.816.000 شلینگ ممکن ساخت. در مقایسه با پول تنبل ملی آن اسناد هشت برابر سریعتر در گردش قرار گرفتند. بیکاری در عرض یکسال 25 درصد کاهش یافت. با این وصف، وقتی 130 منطقه در اتریش در اتخاذ این مدل علاقمندی نشان دادند، در اول سپتامبر 1933 بانک ملی اتریش چاپ هرگونه پول محلی را قدغن نمود. بیکاری به وضعیت قبلی برگشت، رفاه ناپدید شد و وضعیت به «حالت عادی» مورد علاقه فراماسون ها بازگشت.

اقتصاد بردگی
بهره تحمیلی در تمامی قیمت های امروزی ضمیمه هستند، چیزی که تمامی کالاها و خدمات را بسیار گران می کنند و پول بسیار کمی را در کیف ها باقی می گذارند. مورخ اقتصادی جان کینگ اشاره کرد که بخاطر بهره تجار می باید دائماً قیمت ها را افزایش دهند. این مهم بصورت تورم استتار شده. او پیشنهاد می کند که بهره هر چه سریعتر لغو شود تا از فاجعه های اقتصادی جلوگیری شود.
اما ظاهراً در حال حاضر همه باید کمک نمایند تا بهره پرداخت شود !! این در تمام قیمت ها ضمیمه است، برای مثال : نزدیک 77 درصد نرخ کرایه ها، مالیات ها و دیگر هزینه ها و تعرفه ها نیز اضافه می شوند. بنابراین این ما به بردگان بانک ها تبدیل شده ایم. تمام کالاها بدون وجه بهره نصف قیمت خواهند بود. به عقیده مورخ سوئدی هرمن لینکویست، فراماسون ها در سال 1810 تصمیم گرفتند که دستمزدها را در سطح فقر ثابت نگه دارند. اینگونه رفتار نشان دهنده تحقیر و تنفری عظیم نسبت به مردم عادی است. بین سالهای 1860 تا 1910 تقریباً یک میلیون سوئدی بخاطر سال ها گرسنگی کشیدن، فقر و ناتوانی در فراهم نمودن احتیاجات خودشان به آمریکا مهاجرت نمودند.
برخلاف ادعای ماسون ها اوضاع در دوران قرون وسطی بسیار بهتر بود. حساب شده که یک آجر چین در ساکسونی، علاوه بر غذای مجانی به پول امروزی معادل 26000 مارک در ماه بدست می آورد. صنعتگران بطور معمول علاوه بر دستمزد از مزایای گوناگون برخوردار بودند. با وجود دستمزد بالا ساعات کاری کوتاه بود، معمولاً هشت ساعت در روز و پنج و نیم روز در هفته، معدن چیان ساکسونی فقط شش ساعت در روز کار می کردند. نه تا 1497 یک ساعت آن را اضافه نمودند. معدن چیان اغلب یک دوشنبه تعطیل داشتند که آن را «دوشنبه آبی» می نامیدند و معمولاً بدون اینکه از دست مزدشان کاسته شود. این در سوئد در 1669 با دستور صنفی خاتمه یافت.
برای اینکه با اشراف اشتباه گرفته نشوند، صنعت گران در فایبورگ، در ساکسونی توصیه می شدند که از پوشیدن طلا و جواهر و لباس های مخملی و اطلسی خودداری نمایند، هر چند که آنها بخوبی استطاعت همه آنها را داشتند. اینکه اقتصاد و زندگی فرهنگی شکوفا بود به علت وجود سکه براکتیت بود که پایه سیستمی بود با بیرون کشیدن مداوم سکه ها، از آنجائیکه اغلب شکسته می شدند. بیرون کشیدن سه بار در سال رخ می داد و همچنین برای گرفتن مالیات مورد استفاده قرار می گرفت. استفاده از سکه های کهنه مجاز نبود. به هنگام تعویض بازای 12 سکه کهنه، شخص 9 سکه جدید دریافت می نمود. اقتصاد رونق یافت زیرا پولی که بهره را موجب می شد موجود نبود، بهره نباید تحمیل می شد. برای ضعفا پیران و مریض ها خانه سالمندان ایجاد شد و ثروتمندان برای فقیران خانه، لباس و غذای مجانی فراهم می نمودند. ثروت نسبتاً به طور مساوی در تمام سطوح جامعه توزیع می شد.
وقتی بانکداران ماسونی کنترل را بدست گرفتند تمام اینها ناپدید شدند. از آن به بعد هیچکس توانایی ایجاد یک زندگی معقول و مناسب را نداشت. برای اینکه مردم با این نکبت خو بگیرند، این دروغ که اوضاع در گذشته از این بدتر بود تبلیغ می شد چیزی که مطمئناً حقیقت نداشت.
سیستم کنونی با بهره به کسانی که دارای ثروت هستند این امکان را می دهد که ثروتمندتر شوند، در حالیکه نیازمندان به سختی حتی شکم خود را سیر می کنند. (و هر روز فقیرتر می شوند). از 1968 تا 1982 درآمد ملی آلمان غربی تا 300 درصد افزایش یافت، در حالیکه بهره ای که بر روی بدهی ملی تعلق می گرفت 1.160 درصد افزایش یافت. در 1982 این بهره به 29 میلیارد مارک رسید. وقتی بهره منسوخ شود، تورم ناپدید می شود. مارگریت کندی در کتاب خود تاکید نمود که مالیات بر درآمد هم باید منسوخ شود. دولت باید با یک «مالیات بر ارزش افزوده» بسیار کم راضی باشد، در غیر اینصورت اقتصاد پلید رشد خواهد نمود. در حال حاضر وقتی پول کافی موجود نیست نرخ بهره بالا می رود.
جامعه اروپا در طول سالهای 1982 تا 1988 بعلت بحران های بدهی نزدیک 735.000 شغل را از دست داد در حالیکه ایالات متحده در همان زمان 1.8 میلیون شغل را از دست داد.
بدهی ملی سوئد 1.4 تریلیون کرون در پائیز 1997 بود، همین سوئد را بیشتر از برزیل و آرژانتین ضربه خورده از بدهی می نماید. بهره بر بدهی ملی سالیانه 111 میلیارد کرون بود که 40 میلیارد بیشتر از هزینه مزایای سالمندان است. هر سوئدی به بانک های مختلف 158.558 کرون در سال 1997 مقروض بود. نصف درآمد ملی سوئد صرف پرداخت بهره می شد. بنگت دنیس گفت : «در دوائری که من در آن حرکت می کنم، انتظار می رود که سوئد نرخ بالای بهره را حفظ نماید«.
در آغاز دهه 1990 بانکداران برادران سالمون که به دولت سوئد وام های هنگفتی پرداخت کرده بودند، درخواست نمودند که کرون تنزل نماید. دولت پیروی نمود. با داشتن 132 میلیارد دلار بدهی ملی، آرژانتین در بهار 2002 ورشکست شد. دو بانک یهودی بعلت فعالیت های خلاف کاری صاحبان آنها در 1998 سقوط نمودند. این یک ضربه نهایی به اقتصاد کشور بود.
بدهی ملی ایتالیا در تابستان 2001 رقم نجومی 2.391.663.000.000.000 لیره معادل 145.831.500.000 دلار بود، تقریباً معادل 105 درصد از تولید ناخالص ملی.
در کشور سلطان نشین برونئی مدرسه مجانی است و خدمات درمانی هم مجانی است. مالیات وجود ندارد، ولی سطح زندگی بسیار بالاست. نرخ بهره بسیار اندک است. کشور دارای ذخایر فراوان نفت و گاز می باشد که صادر می شود و درآمد هنگفتی به آنها می دهد. سلطان حسن ال بولکیا، یکی از ثروتمندترین مردان جهان است. ثروت او نزدیک 20 میلیارد دلار برآورد می شود.
در اول ماه می 1998 دقیقاً 222 سال پس از تاسیس انجمن ایلومیناتی (222 یک سوم 666 است که این به نوبه خود یک سوم 1998 می باشد) بانک مرکزی اروپایی تاسیس شد که در اصل یک کارتل متشکل از بانک های خصوصی می باشد. تمام مردم از طریق سیاست های مالیاتی مقروض خواهند بود. بانکداران ماسونی در تلاش برای تحقق بخشیدن به ایده باستانی شوالیه های معبد برای ایجاد یک ابر حکومت اروپایی با استفاده از سیستم بانکی هستند.
«نه گفتن» دانمارک به یورو در یک رفراندوم در سپتامبر 2000 و «نه گفتن» سوئد در سپتامبر 2003 نشان داد که با این وجود همه چیز بر طبق نقشه به پیش نمی رود. نیازی نیست که شخص یک پیغمبر باشد تا متوجه شود که یورو اقتصاد را متعادل نکرده است، اما نباید آن را با صدای بلند گفت. برنارد کانولی، کسی که رئیس اداره سیاست گذاری پولی کمیسیون اروپایی در بروکسل بود، در 1996 یک کتاب منتشر نمود بنام قلب پوسیده اروپا و مدعی شده که نرخ های ثابت ارزی و اتحادیه پولی منجر به بی ثباتی و رشد بیکاری خواهد شد. او احساس نمود که نتیجه بسیار وحشتناک خواهد بود. کانولی با شتاب اخراج شد.
در یک دیدار از سوئد در آگوست 2003، کانولی تاکید نمود که عرضه یورو منجر به فاجعه اقتصادی و سقوط دموکراسی های اروپایی خواهد شد. او هشدار داد که یورو بعنوان دستاویزی برای تشکیل یک ابر حکومت اقتصادی، سیاسی و نظامی مورد استفاده قرار می گیرد.
مشکل در جنوب اروپا بدتر شده، برای نمونه پرتغال در مرز یک سقوط ناگهانی سیاسی قرار دارد و شورش در خیابان ها نه چندان دور می باشد. این سپس به بقیه اروپا سرایت خواهد نمود. او وضعیت را با سقوط اقتصادی آرژانتین مقایسه نمود اما وضع کشورهای اروپایی بدتر می باشد. آرژانتین توانست ارتباط خود را با دلار را قطع نماید اما کشورهای اروپایی نمی توانند یورو را رها نمایند.
یک متر در سال 1910 یک متر بود درست مثل حالا که یک لیتر هم یک لیتر است، اما کرون سوئد در 2004 دیگر دارای همان ارزش در 1910 نیست. ارزش آن بشدت کاهش یافته. آیا این عجیب نیست ؟

آمار رسمی سوئد و آمریکا اظهار می کنند که در سال 2000، تقریباً 140 درصد از درآمد متوسط مردان کارگر، خرج ملزوماتی مانند غذا، لباس، تحصیل و مراقبت های پزشکی شد، در مقایسه با 75 درصد در اوایل دهه 1970. امروز با وجود کار کردن زن و مرد هر دو، درآمدشان به سختی برای گذران زندگی شان کافی نیست.
در 1970 ارزش کل تجارت جهانی کالاهای صنعتی 50 رصد بود، بقیه بصورت سهام و اوراق بهادار. در 2001 این ارتباط بصورت یک درصد کالا و 99 درصد اوراق بهادار بود. سفته بازی حکمفرما شد، سیستم پولی جاری، کلاهبرداری را تشویق می کند و باعث گسترش اقتصاد بدبختی می شود و موجب می شود آنهائیکه دائما به پول نیازمندند، بیشتر و بیشتر به کسانی ببازند که بسیار بیشتر از نیاز خود دارند. پول هر چه بیشتر و بیشتر در دست اشخاص معینی انباشته می شود که البته همان بانکداران ماسونی هستند. اگر بهره منسوخ شود همه از سیستم جدید منفعت میبرند، حتی 80 درصدی که فقیر محسوب می شوند.
آلفرد هرهاوسن، عضو هیئت مدیره دویچه بانک خاطر نشان می کند که : «کسانی که مسئول سیستم پولی کنونی هستند بخوبی می دانند که آن نمی تواند دوام بیاورد، اما هیچ جایگزینی برایش نمی شناسند یا (در حقیقت) نمی خواهند هیچکدام را بشناسند.»
برای فراماسون ها بسیار مهم است که ما را در اقتصاد برده داری نگه داری کنند، در غیر اینصورت هر کاری برای منسوخ نمودن بهره انجام می دادند. از طریق مالیات ها و عوارض گمرکی دولت مالک دست رنج اکثر فعالیت های اقتصادی مردم می شود. پس آن جملات زیبای انسان گرایی فراماسون ها واقعاً چه ارزشی دارد ؟
مهمترین هدف رهبران فراماسون تا آنجا که در توان داشته اند پنهان کردن اقتصاد برده داری کنونی بوده است. باید از خود بپرسید که آیا موفق بوده اند ؟

نقشه روچیلدها در تصاحب آمریکا برای بانکداران
کنت چیرپ اسپیریدویچ یک ژنرال ارتش تزار، کسی که در انقلاب روسیه با بلشویک ها نبرد کرد، یک کتاب در سال 1926 منتشر نمود با عنوان «دولت سری جهان» که نشان می دهد چگونه نقشه حکومت استبدادی جهانی روچیلدها بر تاریخ معاصر حکمفرما شده.
او یک مصاحبه با صدر اعظم آلمان بیسمارک را در 1876 شرح می دهد، که در آن بیسمارک توضیح می دهد که روچیلدها، کسانی که اروپا را کنترل می کردند، در اواسط قرن نوزدهم، از این می ترسیدند، که ایالات متحده از آنها مستقل شود و یک کشور باقی بماند. بنابراین نقشه، تجزیه نمودن ایالات متحده بین انگلستان (کنترل شده توسط لایونل روچیلد) و فرانسه (کنترل شده توسط جمیز روچیلد) شد. فرانسه می بایستی جنوب را تصاحب می کرد و انگلستان شمال شکست خورده را ضمیمه کانادا می نمود. بعنوان یک حرکت تدارکاتی در سال 1863، فرانسه و اسپانیا با 30.000 سرباز مکزیک را اشغال نمودند.
انگلستان، فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی برای نابود نمودن جمهوری خواهان آمریکا آماده بودند اما توسط روسیه تنها کشور اروپایی که در بندگی روچیلدها نبود متوقف شدند. تزار الکساندر دوم، نیروی دریایی خود را به نیویورک و سانفرانسیسکو فرستاد و اعلام نمود که هرگونه حمله به خاک آمریکا حمله به روسیه تلقی خواهد شد. در همین زمان کنگره آمریکا، توسط آبراهام لینکلن تحریک شد برای تامین جنگ و رهایی از مقروض شدن به سرمایه داران خارجی که دلارهای «پشت سبز» را انتشار دادند.

بیسمارک گفت : «روچیلدها یکباره فهمیدند که ایالات متحده از چنگال آنها خارج خواهد شد» ، «مرگ لینکلن این مشکل را حل نمود. چیزی آسانتر از یافتن یک متعصب برای این جنایت نبود». چیرپ اسپیریدویچ در خاتمه می نویسد : «به عقیده بیسمارک جنگ داخلی مهیب آمریکا توسط یک توطئه یهودی برانگیخته شد و آبراهام لینکلن توسط همان دست پنهانی به قتل رسید که مسئول قتل 6 تزار رومانف، 10 پادشاه و بسیاری از وزیران (اروپایی – م) بوده، فقط برای اینکه بتوانند آسانتر کشورهای آنها را به خونریزی بکشانند.«

کتاب به زبان انگلیسی
کتاب به زبان فارسی

دانلود مقاله بصورت PDF

  1. golnaz
    14 جون 2011 در 7:41 ق.ظ.

    سلام. و خشته نباشین. مقاله ی سنگینی بود و معلومه براش زحمتِ زیاد کشیده بودین. سوال: یعنی همه ی کشورهای اروپایی که واحدِ پولشون یورو شده تحت سلطه فراماسونری ها هستن؟ یه به عبارت دیگه، فقط سوئد و دانمارک و جاهایی که هنوز ارزِ خودشون رو دارن مستقلن؟
    دلیل رشدِ اقتصادی آلمان چیه؟ که می گن جزو و یا شاید پروتمندترین کشور اروپایی باشه که رشدِ اقتصادی خیلی بالایی داره؟

    • 14 جون 2011 در 9:27 ق.ظ.

      سلام دوست عزیز، مسئله یورو یک برنامه جدید است و قدرت این بانکداران در کشورهای اروپایی تنها مربوط به دهه های اخیر نیست. مسئله اصلی قدرت بانکداران بین المللی در جهان (همینطور در کشورهای اروپایی) برای نابود کردن مردم بوسیله رباخواری، انتشار نامحمدود پول و مالیات های سنگین است. بدون شک کشورهای اروپایی نیز تحت سیطره بانکداران بین المللی جهان وطن هستند. کشورهایی که هنوز واحد پولی مستقلی دارن و واحد پولیشون رو یورو نکردن شانس بسیار بیشتری برای نجات از بحران اقتصادی و لطماتی که به یورو خواهد خورد رو دارند.
      قدرت اقتصادی حیرت انگیز آلمان هم دلایل زیادی داره اما به نظر بنده مهمترین مسئله به ناسیونالیسم و ملی گرایی آلمانی ها بر می گرده. کلا کشورهایی که دارای فرهنگ و تمدن بزرگی بودند، در جامعشون ملی گرایی شدیدی وجود داره و کشورهای هم که دارای نیروی ملی گرایی هستند، خطرناکترین کشورها برای قدرت های استعماری هستند. نظیر آلمان، ژاپن، ایتالیا و ایران. که متاسفانه در کشور ما آخوند ها بدستور انگلیس ملی گرایی را نابود کردن. چون خطرناکتر از ایران کشوری در دنیا برای قدرت های استعماری وجود نداره. موفق باشید.

  2. مهرداد
    14 جون 2011 در 4:33 ب.ظ.

    سلام.شما هم آره؟با همه بله با سید محمد خاتمی هم بله؟از شما دیگه انتظار نداشتم! نظام جمهوری مثلا اسلامی از یه طرف داره این سید مظلوم رو میکوبه امثال شما هم از یه طرف!! باور کنید از شما دیگه انتظار نداشتم.حالا دیگه خاتمی هم شده آخوند روباه؟ آخه چه طوری خاتمی رو با امثال جنتی و احمدخاتمی و تمساح یزدی یکی میکنین؟

    • 15 جون 2011 در 8:12 ق.ظ.

      سلام برادر عزیز، خیلی واضح بگم که بنده نه اصول گرا هستم نه اصلاح طلب. درباره خاتمی انتقاد بسیار دارم و البته مشکوک هم هستم اما متاسفانه وقت ندارم که مطلبی درباره اش بنویسم. متاسفانه مردم هر وقت از ظلم یک جناح قدرت به ستوه میان به دامن جناح مقابلش می روند. همین مردم بودند که بخاطر خیانت خاتمی به دانشجویان و فساد اقتصادی در دوران اصلاح طلبان به دامن جناح مقابلش یعنی احمدی نژاد اصول گرا افتادند. توجه کنید مردمی هم که از ظلم جمهوری اسلامی به ستوه می آیند تصور می کنند که دولت های انگلیس و آمریکا انسان دوست هستند و دلشون برای مردم ایران می سوزه و بهمین خاطر می گویند که اگر امریکا به ایران حمله کند از این رژیم شیطانی راحت می شویم در صورتی که نمی دانند جمهوری اسلامی محصول آشپزی مشترک انگلیس و امریکا است. برادر من فرق اصول گراها با با اصلاح طلب ها در این است که هر دو جناح به فکر منافع خودشون هستند و دشمن مردم، اما اصول گراها آشکارا دشمنی می کنند ولی اصلاح طلب ها در ظاهر یک دوست خیانت می کنند. دومی بسیار خطرناکتر از اولی است. امثال رفسنجانی ها، مهاجرانی ها، کدیور ها و فرخ نگهدارها و مسعود بهنود ها و بسیاری دیگر . موفق باشید.

  3. اصلاحات
    15 جون 2011 در 9:58 ق.ظ.

    اینطور هم که میگین نیست.من از همون اول (خرداد 76) تا الآن خاتمی و راهش رو قبول دارم و معتقدم منجی ایران در شرایط فعلی خاتمیه.تا پای جون هم سر حرفم ایستادم.اینکه این حرف رو میزنم فقط به دلیل کار های جناح راست نیست بلکه معتقدم نه فقط شخص خاتمی بلکه ایدئولوژی خاتمی و راهی که انتخاب کرده راه مناسبیه .البته منکر بعضی اشتباهات خاتمی هم نمیشم.

    • 15 جون 2011 در 5:59 ب.ظ.

      دوست عزیز خاتمی اگر انسان درستی است چرا در اجلاس بیلدربرگ بهمراه معصومه ابتکار بعنوان مهمان شرکت و سخنرانی کرده ؟ و در ضمن چرا از جن گیر سابق جریان نفوذی احمدی نژاد-مشائی استفاده می کرده ؟. دوست عزیز به دلایل بسیاری خاتمی رو قبول ندارم، اگر زمانی وقت شد حتماً مقاله ای درباره موارد مشکوک در پیشینه خاتمی و خدماتش به مالکان اصلی جمهوری اسلامی خواهم نوشت. موفق باشید.

      • خجالت بکشید!قبل از تهمت زدن تحقیق کنید.
        18 جون 2011 در 11:53 ق.ظ.

        1- سازمان «بیلدربرگ»، تشکیلاتی سری، متشکل از بزرگترین سرمایه داران صهیونیست و فراماسون ها است که در سال ۱۹۵۴ در هتلی به همین نام در هلند تاسیس شد. بیلدربرگ به قدری بدنام است که افشای حضور هر فردی در جلسات آن، برای او ننگی ابدی است.(۱)

        ۲- پیام فضلی نژاد، روزنامه نگار سابقا دوم خردادی، در سخنرانی جنجالی مدرسه علمیه معصومیه قم خود که در تاریخ ۷ خرداد ۱۳۸۷ انجام داد، ادعا کرد که سید محمد خاتمی، رئیس سابق جمهوری اسلامی و معصومه ابتکار، رئیس سابق سازمان محیط زیست ایران، در سال ۱۹۹۹ در اجلاس سالانه بیلدربرگ که در پرتغال برگزار شده است، حضور داشته اند. ادعایی که اگر صحت داشته باشد، کمترین نتیجه اش باید رد صلاحیت آقای خاتمی در صورت کاندیداتوری در هر انتخاباتی باشد. اما آیا این ادعا صحت دارد؟

        ۳- نویسنده این یادداشت، خود از منتقدان هشت سال ریاست جمهوری خاتمی است و نه در سال ۱۳۷۶ و نه در سال ۱۳۸۰ به ایشان رای نداده است و از این رای ندادن هم پشیمان نیست. زمانی هم که آقای خاتمی در خرداد ۱۳۸۶ فیلم دست دادن خود با زنان ایتالیایی را مونتاژی معرفی کرد، در یادداشتی که مورد استقبال برخی سایتها قرار گرفت به این موضوع پرداخت که چرا ادعای مونتاژی بودن این فیلم درست نیست. با این حال معتقد هستم مسلمانی و انسانیت حکم می کند در مواجهه با دیگران، هر کس که می خواهند باشند، نباید از مسیر انصاف خارج شد.

        ۴- به این سئوال برگردیم که آیا ادعای شرکت خاتمی و ابتکار در اجلاس سال ۱۹۹۹ بیلدربرگ صحت دارد؟
        اول بگویم که چرا به یافتن پاسخ این سئوال حساس شدم. چند روز پیش در یکی از سایتها، این خبر را دیدم:

        «طبق اطلاعات رسيده چندي پيش آقاي خاتمي در جمعي گفته است كه خانم ابتكار گزينه بسيار مناسبي است برايكانديداتوري رياست جمهوري و اگر اصلاح طلبان بخواهند ايشان را وارد ميدان كنند اگررد صلاحيت شود و يا از سوي مراجع ذي ربط به عنوان رجل سياسي شناخته نشود و يا حتياگر راي هم نياورد براي اصلاح طلبان پيروزي است.»(۲)

        کنار هم گذاشتن این خبر و سخنرانی پیام فضلی نژاد، تصویری هولناک از آینده کشور در ذهنم به وجود آورد. آینده ای که بازیچه برنامه ریزی ابر سرمایه داران جهانی در سازمان بیلدربرگ شده است. به همین دلیل به یافتن پاسخ این سئوال که آیا واقعا خاتمی و ابتکار در اجلاس بیلدربرگ شرکت کرده اند تحریک شدم.

        ۵- تاریخ دقیق اجلاسی که آقای فضلی نژاد مدعی حضور خاتمی و ابتکار در آن است، ۳ تا ۶ ژوئن ۱۹۹۹ است. متاسفانه آقای فضلی نژاد در سخنرانی اش فقط سال ۱۹۹۹ را ذکر کرده و به تاریخ دقیق اجلاس اشاره نکرده است. در ادامه به عنوان نمونه، آدرس صفحه ای را می بینید که در مورد اجلاس ۱۹۹۹ افشاگری کرده است و تاریخ ۳ تا ۶ ژوئن را به عنوان تاریخ این اجلاس معرفی کرده است. احتمالا همین صفحه، منبع ادعای آقای فضلی نژاد است، چون نام خاتمی و ابتکار در لیست حاضران اجلاس دیده می شود و نام جیم تاکر (Jim Tucker) خبرنگار مورد اشاره آقای فضلی نژاد هم در این صفحه چندین بار آمده است:
        http://www.bilderberg.org/1999.htm

        ۶- ۳ تا ۶ ژوئن ۱۹۹۹ مطابق است با ۱۳ تا ۱۶ خرداد ۱۳۷۸. در اینجا می توانید این مطابقت را ببینید:
        http://www.world-news.org/persian/Calendar.aspx?Date=19990603

        ۷- حالا می ماند بررسی اینکه آیا نشانه ای از عدم حضور آقای خاتمی و خانم ابتکار در طی چهار روز ۱۳، ۱۴، ۱۵ و ۱۶ خرداد ۱۳۷۸در ایران وجود دارد. اگر در این چهار روز، خبری از آقای خاتمی، رئیس جمهور وقت، در رسانه ها منتشر نشده باشد، می تواند نشانه ای باشد بر اینکه ایشان در آن ایام در ایران نبوده و به سفری مخفی رفته است. اما اینطور نیست:

        – آقای خاتمی، در تاریخ ۱۳ خرداد، شب دهمین سالگرد رحلت امام خمینی، در مرقد امام سخنرانی کرده است. در این صفحه که قسمتی از روزنامه همشهری مورخ ۱۶ خرداد است، خبر این سخنرانی را می بینید:
        http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1378/780316/siasi.htm#siasi5

        -آقای خاتمی، در تاریخ ۱۴ خرداد نیز در مراسم سالگرد رحلت امام خمینی حضور داشته است. این روز با جمعه مصادف بوده است. در ادامه، آدرس صفحه اول روزنامه همشهری، مورخ ۱۶ خرداد آمده که در آن تصویری از نماز جمعه ۱۴ خرداد که در مرقد امام برگزار شده است دیده می شود. در صف اول، سمت چپ، آقای خاتمی پس آقایان محمدی گلپایگانی، هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری، نفر چهارم است:
        http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1378/780316/Index.htm

        -آقای خاتمی در تاریخ ۱۶ خرداد نیز در ایران بوده است. جالب اینکه در خبر تایید کننده این حضور، خانم ابتکار هم شرکت دارد. یعنی این خبر، به طور همزمان، حضور هر دو نفر متهم به شرکت در اجلاس ۱۳ تا ۱۶خرداد بیلدربرگ را در ایران ثابت می کند. این خبر، خبر افتتاح مرکز تحقیقات زیست محیطی تهران است که صبح ۱۶ خرداد، در حاشیه پارک جنگلی سرخه حصار افتتاح شده است و خبر آن را در روزنامه همشهری مورخ ۱۷ خرداد می بینید:
        http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1378/780317/Index.htm

        ۸- نتیجه گیری با خودتان!

        [بندهای زیر در تاریخ شنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۷ به یادداشت اضافه شده اند:]

        ۹- دوستانی تذکر داده اند که لزومی ندارد خاتمی و ابتکار در تمام چهار روز اجلاس شرکت کرده باشند و می توانند در شیفتی از یک روز اجلاس هم شرکت کرده باشند. این دوستان می گویند منتشر کنندگان خبر شرکت این دو نفر در اجلاس بیلدربرگ اگر خبرساز بودند و نه خبررسان، می توانستند برای باورپذیر شدن خبرشان از چهره های شاخص دولت خاتمی یا جریان معروف به اصلاحات در آن زمان، مثل عطاءالله مهاجرانی، عبدالله نوری و… در کنار خاتمی به عنوان مسافران پرتغال یاد کنند و همین که از چهره کمتر شاخص و نامتعارفی همچون خانم ابتکار یاد کرده اند، قرینه ای است بر این که جعل خبر نکرده اند.
        راستش حرف این دوستان، منطقی است. دولتمردان زیادی از تمام دنیا در اجلاس بیلدربرگ شرکت کرده اند و شرکت می کنند که غیبت چهار روزه هر یک از آنها از صحنه سیاسی کشورشان می تواند سئوال برانگیز باشد و همین که چنین سئوالی به وجود نمی آید، نشان می دهد که آنها می توانند یک نیم روز هم میهمان بیلدربرگ باشند.
        پرواز از تهران به لیسبون، پایتخت پرتغال، حدود ۵ ساعت طول می کشد. از بعد از ظهر جمعه ۱۴ خرداد تا صبح یکشنبه ۱۶ خرداد، خبری از خاتمی و ابتکار نیافته ایم. بر این اساس کاملا ممکن است که اینان حتی در ۲۴ ساعت از اجلاس هم شرکت کرده باشند چه رسد به یک شیفت از آن.
        اما مساله اینجاست که نیافتن خبری از خاتمی و ابتکار توسط فردی همچون بنده، نمی تواند دلیلی بر نبودن آن باشد. وقتی یک بررسی ساده، حضور خاتمی را در سه روز از چهار روز این اجلاس در ایران نشان می دهد، ضمنا 15 خرداد آن سال با اربعین امام حسین مصادف بوده است و غیبت یا حضور آقای خاتمی در مراسم عزاداری این روز می تواند به چشم خیلی ها آمده باشد و …

        ———

      • 18 جون 2011 در 2:19 ب.ظ.

        دوست عزیز بنده مدتها پیش در وبسایت استاد عبدالله شهبازی که فرد بسیار مطلعی است این مطلب را خواندم که در آن زمان برداشتم این بود که خاتمی در اجلاس بیلدربرگ شرکت کرده، اما باز هم با توجه به مقاله استاد شهبازی و مستنداتی که شما گذاشته اید باز هم امکان شرکت در اجلاس وجود داشته و استاد شهبازی هم این مسئله رو رد نمی کنه اما توجه کنید که خاتمی یک میهمان برای ایراد سخنرانی عنوان شده و وقت کم هم کافی بوده. در هر صورت بنده هم عذر می خواهم و هم متشکرم از زحمتی که کشیدید اما انتقاد بنده از خاتمی محدود به این مورد نمی شود و مسائل بسیاری است که متاسفانه وقت مطرح کردنش را ندارم. البته مهمترین نقد بنده این است که خاتمی بجای اینکه جنایات نظام رو محکوم کنه، به فساد اقتصادی اعتراض کنه و همیشه حامی مردم باشه و مردم رو از حضور در این انتخابات های نمایشی منع کنه همیشه به دست بوس خامنه ای می رود و می گوید که رهبر مردم را ببخشد که در خیابان ها کشته شدند و از گرسنگی دارند می میرند. موفق باشید

  4. glnz
    15 جون 2011 در 9:42 ب.ظ.

    سلام. ممنون از پاسخِ کاملتون.
    از چه جهات گفتین خطرناکتر از ایران کشوری در دنیا برای قدرت های استعماری وجود نداره؟
    و تو ایتالیا و ژاپن و آلمان هم که فراماسونری ها فعالیتِ زیادی دارن. منظورم از اعضای سیاسیه کشورشون اِ. پس عملاً هیچ کشوری تو دنیا نیست که سایه ی وجود این انجمن ذاتاً شیطان پرست ها روش نیُفتاده باشه؟
    و چرا قراره به یورو لطمه بخوره؟ یه کشور مثل یونان که درگیر مشکل بود قرار بود کشورهای اتحادیه اروپا بهش کمک کنن و آلمان هم واحدِ پولش یورو اِ و این همه پیشرفت اقتصادی داشته، چه طور ممکنه بهش لطمه ای در آینده بخوره؟
    و یه سوال شخصی، به نظر شما راهِ نجاتی برای ایران هست؟ با این وضعِ حالا و …

  5. 15 جون 2011 در 10:06 ب.ظ.

    سلام، درباره خطر ایران برای قدرت های استعماری یک مقاله خواهم نوشت چون مطلب طولانیست.جوامع فرماسونری و شبکه های سری وابسته به قدرت های استعماری در تمام جهان وجود دارند. اما قدرتهای استعماری به شدت تلاش می کنن که در کشورهایی مانند آلمان، ژاپن، ایتالیا و خصوصاً ایران که ملی گرایی به شدت قدرتمند بوده، نیروی پر قدرت ملی گرایی رو نابود کنن چون ملی گرایی بشدت منافع استعمارگران رو بخطر می اندازد. در ضمن هر کشوری قانونمند تر هست و آزادی رسانه داره، قدرت استعمارگران ضعیف خواهد شد. درباره یورو هم بنده اینو می فهمم بانکداران بین المللی قصد دارند با یکی کردن پول کشورهای اروپایی، مردم اروپا رو هم به بردگی بکشند چون سیاست های پولی یکسان رو بر یک واحد پولی اعمال خواهند کرد و از این ماجرا کشورهایی که واحد پولی مستقلی دارند ضربه نخواهند خورد. برای نجات باید اول سرطانی رو که کشورمون رو داره نابود می کنه خوب شناسایی کنیم و اهدافش رو بشناسیم و اطلاع رسانی کنیم، چون اونها همه چیز دارند جز قدرت مردم اما ما هیچ چیز نداریم جز قدرت مردم. و زمانی می شود از این قدرت استفاده کرد که آگاهی عمومی بوجود بیاید. موفق باشید.

  6. سبز
    16 جون 2011 در 6:25 ق.ظ.

    با وجود اینکه اصلا از احمدی نژاد خوشم نمیاد و ازش متنفرم ولی به نظر من در مورد مسئله ی جن گیری بهترین جواب رو به امثال شما داد که منتظر سوژه اید.برای حرفی که زدین یه منبع معتبر با ذکر دقیق آدرس بیارین که هم در مورد جن گیری توضیح کامل داده باشه و هم ارتباط این جن گیر با دولت خاتمی رو ثابت کنه.منبع موثق نه این سایت هایی که هر خزعبلی گیرشون میاد مینویسن و به شایعات دامن میزنن.منبع معتبر با ذکر ((دقیق))آدرس.

    • 16 جون 2011 در 10:48 ق.ظ.

      ظاهراً شما انتظار دارید که سایت ها و نشریه های حامی خاتمی این موضوع رو منتشر کنن. در ضمن رفسنجانی دروغگو رابطه اش رو تکذیب کرد چرا خاتمی تکذیب نمی کنه یا از مسئولان سایت و نشریه 9 دی هیچ شکایتی نمی کنه ؟! . متاسفانه تصویر روزنامه 9 دی رو پیدا نکردم اما خودم خونده بودم. تو پست های اخیر عبدالله شهبازی هم دیده بودم در سایتش بگردید می توانید پیدا کنید.
      http://www.digarban.com/node/1220
      http://ammariyon.ir/fa/pages/?cid=10710
      موفق باشید.

      • !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
        18 جون 2011 در 11:31 ق.ظ.

        آخه شما ذوالنور رو آدم موثقی میدونید که به حرفش استناد میکنین.فکر کنم لازم نیست توضیح بدم وخیلی واضحه که این جماعت هرجیزی گیرشون میاد سعی دارن در جهت تخریب جناح چپ ازش استفاده کنن.وقتی کار به ارائه ی سند میرسه،ذوالنور میشه منبع موثق!
        شنیدن این حرف ها ار ذوالنور بعید نیست.

      • 18 جون 2011 در 1:56 ب.ظ.

        دوست عزیز، بنده ذوالنور و رسانه های وابسته به این قبیل اشخاص رو چندان معتبر نمی دونم اما مسئله اصلی این است که این مسئله چندین بار در سایت ها و یکبار هم در نشریه 9 دی منعکس شده اما خود خاتمی به هیچ وجه تکذیب نکرده و سکوت پیشه کرده که این مسئله به شدت شک برانگیز است. موفق باشید.

  7. ali
    16 جون 2011 در 6:39 ق.ظ.

    میدونم سوال کاملا بی ربطیه ولی میشه بگین نظرتون راجع به امام موسی صدر چیه؟

    • 16 جون 2011 در 10:48 ق.ظ.

      متاسفانه شناختی ندارم. موفق باشید.

  8. glnz
    16 جون 2011 در 2:03 ب.ظ.

    سلام. ممنونم. شاید باید تو مقاله ای که قراره به امید خدا درباره ی ایران بنویسین اینو بگم ولی چون خودتون فرمودین منم نظرمو می گم.
    ولی این کار به این آسونی ها هم نیست. مردم ایران مثل خیلی از کشورهای جهانِ سوم دیگه بار اومدن که خرافاتی باشن، عقیده ی مذهبی تو ایران به شدت بالاست و اینکه بهشون بفهمونین که دارن از عقیدتون سوء استفاده می کنن تا شما رو به بردگی بگیرن اصلاً کارِ راحتی نیست. این ها تو ایران می خوان مردم رو به جون هم بندازن، قتل و خون ریزی و قربانی دادن به درگاهِ الهه های خودشون (َیطون) رو زیاد کنن و مردم رو از اسلام به شدت منزجر کنن. چه جوری می شه به 70 میلیون آدم که شاید 10% اون ها به اینترنت و شبکه های درستِ اصلاع رسانی دسترسی نداشته باشن آگاهی داد که قراره دجال و سفیانی و دشمنای امام زمان در مقابل بهترین یارای امام زمان از کشورِ شما بیان، در عین حال دارن یه امام-زمانی جعل می کنن که وقتی امام-زمانِ واقعی اومد بگن اون آنتی-کریست و دجال اِ و اینی که ما میگیم امام زمان واقعیه. و با توجه به تبلیغاتی که درباره ی این دروغگو ها تو تمام دنیا می شه و دیدی که خیلی مسلمون های کشور های دیگه درباره ی سرانِ سیاسی ایران پیدا کردن که این ها نمونه ی مسلمون واقعی اَن چون با اسرائیل دشمن اَن و طرفدارِ فلسطین و غیره، …خب، فکر کنم آگاهی دادن و انتظارِ اینو داشتن که مردم واقعیت رو پیدا کنن و باور کنن و ازش دفاع کنن و فریب نخورن یه کمی سخت باشه! موقعیتِ خیلی خیلی پیچیده ایه و ملت دارن خسته می شن و با این برنامه ها که این ها برای مردم روز-به-روز می چینن، قدرتی دیگه برای مردم برای مبارزه نمی مونه.
    همین مساله ی جن…خودتون شاهدین که خیلی ها اصلاً باورِش ندارن و فکر می کنن شوخیه، شاید یه حرفِ درست که از دهنِ یکی از همین مسئولای منتصبی در اومد همین باشه که تو خیلی از کشورهای دنیا از اجنه برای پیشبردِ کارهاشون استفاده می کنن!!! شکی نیست ایمان به خدا و انجام کارهایی که خدا خودش به عنوانِ سلاح علیهِ تسلطِ اجنه ی شیاطین به انسان ها گفته، آدم رو نجات می ده. ولی فکر می کنین مردمِ ایران باور کنن سایت هایی وجود دارن که جن خرید و فروش می کنن؟ که انگشتر حضرت سلیمان نمادِ قدرت و جادوگری و تسخیر و رفت و آمد اجنه شده؟ یا مثلِ خیلی ها می خندن و مسخره می گیرن ( که دقیقاً چیزیه که فراماسونری ها هم می خوان که مردم اون دینِ واقعیشون رو گم کنن و ایمانِشون رو بهش از دست بدن)
    چند تا ایرانی فرصتِ اینو دارن که دستِ اول و تازه-تازه! فیلم Arrival بدون سانسوری و جعل و ترجمه ی من-در-اوردی رو ببینن یا با سایتِ شما آشنا شن و بفهمن دلیلِ یورو نبودن ارزِ بعضی کشورهای اروپایی اون طوری که خیلی تحصیل کرده ها هم می گن دلیل عقب-موندگیشون نیست و بلکه یه جورایی قدرتشون اِ؟!
    یا دونستن اینکه بانک های ایران ربای به قولِ خودشون سودِ اسلامی می دن، چه کار می کنن؟ می رن پول هاشون رو در میارن و تو خونه نگه می دارن؟ در حال حاضر که کسی پولی نداره دیگه بخواد پس انداز کنه! ولی مجبورن راه بیان چون محبورن، مجبور! چیزِ دیگه ای نمی تونم بگم. مجبورن از همون سودِ بانک استفاده کنن چون در واقع سود نیست، یه درصدِ کمی از اصلِ پولِ بهره ی وامیه که برای هزار تا مشکلی که دارن گرفته بودن.
    شما تصورکنین به یکی بگین کسی که یه عمر تو و خانوادت به عنوانِ مجتهد و مردِ خدا! قبولِش داشتی، خود شیطان نباشه، رفیق-فاب اِش اِ!!! از سر لجاجت و غرور و نیاز هم که شده مردم به این راحتی ها تن به آگاه-شدن نمی دن آقای allahmehdi.
    می بخشین طولانی شد. مشتاقانه منتظرِ مقاله های جالب بعدیتون مخصوصاً در مورد ایران، البته هر موقع موقعیتش رو داشتین و وقت کردین هستم.

  9. hamid
    18 جون 2011 در 11:40 ق.ظ.

    من نمیدونم شما پیرو چه آیینی هستید اما اسلامی که من بهش اعتقاد دارم صراحتا میگه که اجنه نمیتونن هیچ نقشی در زندگی انسان ها داشته باشن.شیطان هم که خودش جن هست فقط توانایی وسوسه داره و صبح تا شب هم اگه پرستیده بشه توانایی دخالت نداره و جز وسوسه نمیتونه کاری بکنه.این نظر صریح اسلامه.با این وصف حرف های شما در مورد تسخیر انسان ها توسط شیاطین فقط یه توهم خنده داره!

  10. pouyan
    19 جون 2011 در 7:11 ق.ظ.

    ((فقط میتونن وسوسه کنن)) این جمله به اندازه ی کافی رسا نیست؟! اگر قدرتی هم داشته باشن نمیتونن به انسان ها بدن.فقط میتونن وسوسه کنن.نه میتونن قدرت به انسان بدن نه ازش قدرت بگیرن.

  11. mojtaba
    19 جون 2011 در 7:24 ق.ظ.

    اگر خاتمی این موضوع رو تکذیب نمیکنه به خاطر اینه که اونقدر مهم نیست.شما خودتون رو در نظر نگیرین.فضای کلی جامعه رو در نظر بگیرین که چقدر نسبت به این موضوع واکنش نشون میده.حتی خیلی ها خنده شون میگیره.بنابراین قضیه در فضای کلی جامعه آنچنان مهم نیست.ثانیا این اولین بار نیست که به خاتمی تهمت ناروا زده میشه و اون سکوت میکنه.بعضی مسائل اونقدر بی اهمیتن که حتی ارزش تکذیب هم ندارن.بدتر،اگر بهشون پرداخته بشه بهشون اون ارزش رو میده و جامعه رو حساس تر میکنه.ضمنا شما میگین شک برانگیزه.انصاف نیست که از روی شک برانگیز بودن استدلال کنیم و تهمت بزنیم.هست؟

    • 19 جون 2011 در 7:39 ق.ظ.

      بنده توضیح دادم که مدتها پیش این مطلب رو در سایت استاد شهبازی خواندم و برداشتم این بود که خاتمی در اجلاس شرکت کرده. در ضمن وقتی کسی در معرض اتهام قرار می گیره باید از خودش دفاع کنه. البته در کامنت قبلی گفتم که انتقادهای بنده محدود به این مورد نمی شود. موفق باشید

  12. ناشناس
    25 جون 2011 در 9:21 ق.ظ.

    نگران نباشید نمی تونند مهدی دروغین رو بر مهدی واقعی برتر سازند. می دونید چرا؟ چون خداوند برنامش تکمیل تر و جامعتره. فقط اگه زنده موندیم این رو میبینیم اگر نه هم که …………

  1. 2 سپتامبر 2013 در 8:01 ق.ظ.

برای اصلاحات پاسخی بگذارید لغو پاسخ